غزالکِ قلب من داد میکشه که من ولم
بیا اسیر خود کن و مهرت بذار بر دلم
بیا تو ای زرین سخن به طبل عشق من بزن
دستی بزن پایی بکوب شریک لحظه های من
از شعف شور شر تو شوق دلم شراره ام
جانا بزن بر قلب من اسمت که من آواره ام
زانو زنان عذری کنان درخواست حرفم را پذیر
گر رد کنی گر پس زنی برمرگم عمریست دیر